باید امشب بروم ، ص75 - 78
از او که راه روش زندگانی را در دامان مادری از جنس معرفت آموخت سخن به میان آوردی.
او پدرش بنا به تقدیر الهی به سویی رفت که همگان دیر یا زود به آنجا رهسپارند.خود نیز در زندگی الهی مدار پیش رفت و به دانش و اخلاق پرداخت و خود را از عنوان های زود گذر دنیوی پیراسته کرد.گرچه بی معرفتان قلب او را آزردند. همان هایی که از جنس دنیا بودند و اندیشه ای جز دنیا نداشتند و کارها از جنس آنچه شیطان خوش می داشت نسبت به او روا داشتند. همان سیاه دلان ، همان هایی که در مسائل اخروی اتاق فکر بسیار ضعیفی داشتند حتی به نظرم آنان اتاق فکری نداشتند که اندیشه ای نمایند.هر چند آن سیاه دلان خویشتن را خدا محور می دانستند ولی به دو دلیل می توان آنان را در زمره شیاطین قرار داد: اول این که: آنان از راه درست دین به نفع دنیوی خود بهره برداری کردند و اینگونه موجب انحراف برخی از اذهان نسبت به دین گردیدند. دوم این که: کسانی شیطان صفت نیز آنان را دراهدافشان همانند جنود شیطان یاری کردند.
آن سیاهدلان که زندگیشان را لنگ لنگان به سوی اهداف واهی و غیر واقعی پیش می بردند و خویشتن را برترین فرد می دانستند و برای اهداف پست خود را حقیر این و آن می کردند که حتی می توان گفت حقارت نیز از حقارت آنان نسبت به چیزهای کوچک و پست خودش را حقیر نمی دید. به دیگر سخن آنها گاهی برای هدف های واهی و بسیار کوچک ،کوچک ترین و پست ترین می شدند.این افراد به ظاهر موفق و ناموفق در باطن سال ها زندگی را به سوی کهنسالی به پیش می بردند.هر چه به انتهای زندگی طی طریق می کردند،اهداف پوشالی دنیوی در نزد آنان با اهمیت تر جلوه می داد. آنها به خاطر اغراض غیرالهی هرگز تفاوتی میان روا و ناروا قرار ندادند. آنان همانندکرم ابریشم پیله ای دورخود تنیده و چیزی جز فراتر از درون پیله نمی دیدند و هیچگاه به خارج از پیله ننگریسته و در این زمینه چیزی نسبت به همدیگر کم نمی نهادند. گوئی تفکرشان بیشتر از شیشه های عینکی که در جلو چشمان یک فرد قرار می گیرد فراتر نمی رفت.
آنان در حلقه اتصال فکری کوچک خود هرگز اندیشه ای مفید و تاثیرگزار در دوران زندگیشان نداشته و در اسارت نداهای اندرونی نفس عصیانگرشان قرار داشتند و هیچ سخنی درمغزشان فرو نمی رفت. گوئی مغز آنها همانند ستون های بتونی خانه مادر یوسف سفت و سخت بود که حتی با پیشرفته ترین ابزار ها کسی نتوانست در آن ستون ها اندکی سوراخ ایجاد نماید.
گرچه طول تفصیل این قضایا خودنیز شاید از وسوسه های شیاطین باشد و به همین دلیل باید از بیان جزئیات پرهیز کرد ولی از نکته ای نباید غافل بود که گاهی برخی چیزها بایستی تا اندازه ای بیان شود تا میان روا و ناروا و میان سرنوست های خوب و بد معلوم شود. آن که امور معنوی و هر عنوان دینی را ملعبه خواسته های خویش قرارداد و آن که راهی غیر از این گزید تفاوتشان مشخص شود. عناوین برای اهل حق مهم نیستند. آنان به تکالیف و اهداف خود می اندیشند و از عنوان ها پیراسته اند و عاقبت سختی ها را پایان یافته و پایان جدائی ها را وصال میدانند. ظاهربینان از درک اسرار حکیمانه و نقشه های مدبرانه پروردگار عاجز و ناتوانند زیرا آنها در باطن گرفتار نیازهای درونی خویش هستند.
او که مادری از جنس معرفت داشت در کارها استمداد از پروردگارش داشت. درتصمیمات نابخردانه اطرافیان از خداوند هدایت و راهنمائی می جست و هرگز ذلت و خواری بر خود روا نداشت زیرا وی سرانجام صالحان و اهل ایمان را نجات و رستگاری میدید به همین دلیل از تهمت ها که بزرگ ترین حربه بر ضد شایستگان است، آزرده خاطر نبود. ایمانش بر اساس معرفت و شناخت حق بود و سود و زیان رفتار هر شخصی را در گرو اعمال خود فرد می دانست و دید که برخی هدایت و سعادت ابدی خود را به آسایش موقت دنیوی فروختند و اعتماد کردندبه خیال و سراب که بر خاسته از افکار غیر الهی است. آنها حقایق را مستور نمودند و غافل از این بودند که در سرای آخرت آنچه آشکار و متجلی است حق و حقیقت است. این افراد اسیر جلوه های دنیوی ،تمایلات نفسانی و وسوسه های شیطان شدند.